عجیب می لرزم...ساعت حدود دو نیمه شب است... دلشوره دارم...از خواب می پرم...احساس می کنم کاری دارم...دیرم شده...تمام بدنم می لرزد...بلند می شوم می ایستم...فکر می کنم...سعی می کنم تمرکز کنم...یادم می آید خواب دیده ام...خواب دیده ام تمام بدنم زخمی است...و خون...خواب بدی بود...هرکار می کردم خونش بند نمی آمد...
صورتم پر از اشک شده...کی گریه کردم؟
روی تخت می نشینم...سعی می کنم به یاد بیاورم چرا این قدر غمگینم...
از اتاق بیرون می روم...باران می آید...
در بالکن را باز می کنم...سرم را بیرون می گیرم ... خیس می شوم...باران می آید...
یادم می آید خواب ِ زخمی که از آن خون می آید باطل است...آرام می گیرم کمی...هنوز هم باران می آید...
خوابم نمی برد...موبایلم را بر می دارم...کمی کانتکت هایش را زیر و رو می کنم...کمی عکس هایم را نگاه می کنم...
آهنگ مورد علاقه ام را می گذارم...
توی بالکن نشسته ام...و به این فکر می کنم که فردا ماهی بخرم برای سفره ی عید...یک ماهی قرمز ِ قرمز....شاید هم دوتا...
پ.ن
نداری خبر از لاله ها...پریشانی ِ آلاله ها...
هل ندین
خودم نظر میذارم !
دیدین نذاشتین:پی
این عکسا رو از کجا گیر میاری ادرس بده شاید به درد منم خورد
کاش اسم آهنگ مورد علاقه ات رو هم می گفتی
خیره انشاء الله....
بازم تلاشتو بکن ایندفعه شاید بتونی......
راستی یه زمانی، یه وقتی اگه یادت بود و زیر بارون بودی دعا کن منم بارون گیرم بیاد
شاد باشی و خوشبخت
این یه رازه:پی
:)
ایشالا خیره...
ایشالا بارون میاد برات...
ممنونم
!!!!!!!!!!!!! مگه عید داره میاد ؟ ؟
اوهوم...بیاین سعی کنیم کمی شاد باشیم...
سلام .
خواب دیدی :دی واقیعت که نبوده احتمالا خیلی خوشحال بودی و زیاد خوردی شب اینجوری شده .
جلال آل احمد چه خبر ؟ به اون سبک ها نوشتی البته شاید قشنگ تر برای توصیف یک لحظه ... دو تا ماهی بگیر !!
شاد باشید - محمود
:دی
آره:پی
فعلا که هنوز ماهی پیدا نکردم:(
ممنون محمود جان