دل پر درده..شب پر مرد و پر نامرده...
آهای خبردار... آهای خبردار...
باغ داریم تا باغ
یکی غرق گل..یکی پر خار...
.
.
گاهی وقتها، همه چیز تکرار میشود و تو میبینی که هیچ چیز تغییر نکرده...
دنیا سرشار از ثبات آزاردهندهایست که تمامی ندارد..مگر میشود؟ این چنین پر درد و یکسان؟
بختک از روی خوابهایمان بلند نمیشود، شاید این رویا شیرین شود..
ماییم و آرزوهایی که گلویشان را گرفتهاند مبادا واقعی شوند..
ماییم و ابرهایی که کنار نمیروند شاید خورشیدی را که قولش را به خودمان دادهایم، سر بکشد از پشت اینهمه تاریکی..
چرا تمام نمیشود؟
انگار امیدهایمان را نشانه میگیرند..یک به یک..
این شراب مگر چندساله بود؟
مستیم یا هشیار؟
قلبهایمان را فشار ندهید..قلبهایمان را فشار ندهید...
دردها را نمیتوان تاب آورد...
.
.
.